آخرین مطالب پيوندها
♥دخمل دیوووونه♥ ♥به نام آنکه عشق رابه ما آموخت♥
ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟ مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد..
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت ولی مادر دیگر در این دنیا نبود..
نظرات شما عزیزان:
سلام
وبلاگ باحالی داری اگه خواستی سری به وبلاگ من بزن اگه برا وبلاگت طراحیی طبلیغاتی چیزی خواستی بهم بگو (رایگان) جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : شادی
![]() ![]() |